دلسا جوندلسا جون، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

ترنم ترانه های کودکی دخترم

روز اولین دیدار(خاطرات زایمان)

سلام دخترگلم،دلسا جونم: یک ماهگیت گذشت و وارد ماه دوم هفته ششم زندگیت شدی مبارک باشه روزههای زندگیت عشق مامان..... با تمام گرفتاریهای یک بچه و خونه داری و شوهر داری بالاخره آپ شدم باورکنید یک بچه هیچ وقتی برای خودت نمیداره ولی شیرینه مثل عسل   امروز بالاخره اومدم تا از روزی بگم که بعد از9 ماه انتظار دیدیمت. چه دختری خدا بهمون هدیه داد صحیح و سالم و آروم. هزاران بار شکرت. شب قبل زایمان همینطور که از پستی که گذاشته بودم معلوم بود تا دیروقت بیدار بودم و دچار یه نوع هیجانی که تا به حال تجربه نکرده بودم شده بودم آخه قرار بود از فردا یه فرد جدید به جمع دونفرمون اضافه بشه و یه مسؤلیت بزرگ می افتاد گردنم این فکرا نمیذاشت راحت بخوابم......
26 خرداد 1393

اومدم با دخترم (قلبم،عمرم،زندگیم)

  سلام به همه ی دوستان گلم که این 10روزی که نبودم اومدن و جویای حالمون شدن. دقیقا مثل مهمانهایی که اومدن خونمون دیدن دخترم شماها هم اگر نمیشناسیم همو ولی محبتتون قابل لمسه.مرسی که اومدین و به وبلاگ عزیزم سر زدین و عکساشو به تقاضای خودتون گذاشتم تا ببینیدش دختر زشتمو . خاطرات روز دیدن گل دخترمو میذارم واسه یه وقته دیگه کمر درد بعضی اوقات امونم نمیده امروز بالاخره با هزار مکافات تونستم وبلاگ دخترمو آپ کنم. آخه دردای بعد زایمان نمیذاره واسه نوزادت وقت بذاری چه برسه به این کارا، اونم سزارین که درداش بعد میاد سراغت و چقدر وحشتناکه خیلی بده واقعا خیلی خیلی.ولی نترسید زود تموم میشه . دخترم هنوز نیومده بودی دوست داشتم و حالا که...
13 خرداد 1393

شب قبل زایمانم

الان که دارم اینو تایپ میکنم ساعت 12:35 دقیقه شب یعنی وارد سوم خرداد شدیم یعنی روز تولد دخترم دلسا. صبح دارم میرم بیمارستان و تاقبل از10 صبح قطعا دخترگلم به دنیا میاد هنوزم باور ندارم قراره مامان بشم راست میگم به خدا یه حسی که نمیشه به زبون آورد کلی حرف دارم باهات دخترم قبل از اومدنت ولی بابات نمیذاره میگه بیا بخواب سرصدا میکنم بیخواب میشه. دوستان برام دعا کنید به سلامتی دنیا بیاد دلسا جونم دلم پراز هیجان و اضطراب و یه حس غیر قابل توصیفه..................................................   9 ماه بارداری بای ...
3 خرداد 1393
1